معنی کارگردان بمانی
حل جدول
مهرجویی
لغت نامه دهخدا
بمانی. [ب ِ] (اِ) پدر و مادری که هرچه فرزند آورند زود بمیرد و بچه هایشان پا نگیرند، اسم بچه ٔ آخری را اگر دختر باشد بمانی (خانم) می گذارند. (فرهنگ فارسی معین).
بمانی. [ب ِ] (اِخ) دهی از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس. سکنه ٔ آن 200 تن. آب آن از چاه و محصول آن خرما است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کارگردان
کارگردان. [گ َ] (نف مرکب، اِ مرکب) کسی که کارها را روبراه میکند. مدیر. سرکار: رجل ٌ قلب، مردی کارگردان. (محمودبن عمر ربنجنی). || در تداول امروز بکسی گویند که نمایشنامه ها را به روی صحنه می آورد: کارگردان سینما و تآتر و تبلیغات. || ج، کارگردانان: کارگردانان مجلس.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) پدر و مادری که هر چه فرزند آورند زود بمیرد و بچه هایشان پا نگیرند اسم بچه آخری را اگر دختر باشد (بمانی) (خانم) میگذارند.
نام های ایرانی
دخترانه، نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند
واژه پیشنهادی
داریوش مهرجویی
نویسنده فیلم بمانی
داریوش مهرجویی، وحیده محمّدی فر
موسیقی فیلم بمانی
محمّدرضا درویشی
فیلمبردار فیلم بمانی
بهرام بدخشانی
از بازیگران فیلم بمانی
بیوک میرزایی
توران یاقوتی (حبیبیان)
محمّد حبیبیان
معصومه بخشی
اصطلاحات سینمایی
کارگردان عنصر خلاق ومدیر اصلی خلق فیلم است ومجموعه عوامل فیلم با هدایت وی وظایفشان را با هماهنگی انجام می دهند. مهمترین وظیفه ی کارگردان، انتخاب درست بازیگران، دکوپاژ صحیح وبازی گرفتن درست از بازیگران است.
معادل ابجد
599